در این مطلب پنج کتاب از هرمان هسه (Hermann Hesse) را معرفی میکنیم که موضوع آنها بررسی هویت، خودشناسی و رشد معنوی است. هر یک از این کتابها سفری به درون روح انسان است.

ادامه مطلب
ندهد هوشمندِ روشن رای
به فرومایه ، کارهای خطیر
بوریاباف اگر چه بافنده است
نبرندش به کارگاه حریر
گلستان سعدی
پدرم به من گفت: عزیزم! تو نیز اگر خواب باشى بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایى و به غیبت و ذکر عیب آنها بپردازى .
📚گلستان سعدی
دوبیتی های عاشقانه زیبا برای همسر
دوبیتی های عاشقانه جدید
اشعار و غزل های دوبیتی زیبا و احساسی کوتاه برای همسر و عشق زندگی از شاعران مشهور ایران و جهان
دوبیتی ناب عاشقانه برای همسر
چه شد در من نمی دانم
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم
نجمه زارع
******
دوبیتی کوتاه عاشقانه
تو تمنای من و یار منو ای جان منی
پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی
تو خودت روح و روانی تو آرامش جانی
پس بمان تا که نمانم به تماشای کسی
مولانا
******
شعر دوبیتی عاشقانه
دوست داشتم معلم املای تو بودم
“دوستت دارم” را املا بگویم
و هی بپرسم : تا کجا گفتم؟!
تو بگویی :”دوستت دارم”
لاادری
******
اشعار دوبیتی عاشقانه جدید
در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
******
دوبیتی زیبا و عاشقانه
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
بابا طاهر
******
بگیر این گل از من یاد بودى
که تنها لایق این گل تو بودى
فراوان آمدند این گل بگیرند
ندادم چون عزیز من تو بودى
******
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است
ملک الشعرای بهار
******
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
سعدی
******
دعا کردم که برگردد
شده با دیگری باشد
دعا های به این تلخی
همان بهتر نمی گیرد …
نفیسه سادات موسوی
******
دوبیتی های عاشقانه برای همسرم
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
کاظم بهمنی
******
شعر های دوبیتی عاشقانه جدید
حال من خوب است
اما با تو بهتر می شوم
آخ تا می بینمت
یک جور دیگر می شوم …
مهدی فرجی
******
گلچین دوبیتی های رمانتیک
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
شهریار
******
فال حافظ زدنت از پی دلتنگی کیست؟
من که هر لحظه به یاد تو و دلتنگ تو ام
هر ستاره یه نشان از غم و دلتنگی من
آسمان را بفرستم که بدانی همه جا یاد تو ام؟
******
هرچند نداری تو ز احساس، نشانی
من عاشق لبخند توام، گرچه ندانی
مغرور و بداخلاق بشو با همه اما
با من به ازین باش که با خلق جهانی
نفیسه سادات موسوی
******
بوی شور انگیز باران می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهی
بسکه خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهی
******
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک من گل شود و گل شکفد از گل من
تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من
******
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
******
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
سعدی
******
یه مدل دوست دارم هست
که گفته نمیشه،
فقط فهمیده میشه
بهش میگن
دوست دارم واقعی
خسرو شکیبایی
******
در آرزوی بوس و کنارت مردم
وز حسرت لعل آبدارت مردم
قصه نکنم دراز کوتاه کنم
بازآ بازآ کز انتظارت مردم
******
هر دم به بهانه ای تو را یاد کنم
افسرده دلم به یاد تو شاد کنم
بی تو دل من چو کلبه ای خاموش است
با یاد تو این خرابه آباد کنم
******
بی روی تو خورشید جهان سوز مباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد
رباعیات عاشقانه رودکی
******
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
حافظ شیرازی
******
اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بی کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد
******
سردم شده است و از درون می سوزم
حالا شده کار هر شب و هر روزم
تو شعر مرا بپوش سرما نخوری
من دکمه ی این قافیه را می دوزم
******
دلم یک دوست میخواهد
که اوقاتی که دلتنگـم
بگویـد خانه را وِل کن
بِگو مَن کِی، کُجا باشَم؟
سعید صاحب علم
******
اگه می گفتی می خوامت دلم دیگه غصه نداشت
شب چشام خوابش می برد نیازی به قصه نداشت
اگه می گفتی می خوامت تو دنیا چیزی کم نبود
رو خاطرات خوبمون هاشور زرد غم نبود
******
از خدا خواهم نبخشاید تو را
این چه رسم دوستی باید تو را
تو که می دانی در قلب منی
این همه دوری و بی مهری چرا؟
******
فدای ناز عشقت ناز دانه
که عشقت کنج دل زد آشیانه
به یاد سوزش مجنون ز لیلی
به یادت سوختم در این زمانه
******
عشق یعنی گم شدن پیدا شدن
عشق یعنی غرق در رویا شدن
عشق یعنی حسرت دیدار تو
عشق یعنی من شوم بیمار تو
******
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
وحشی بافقی
شعر خزان فریدون مشیری
متن کامل شعر زیبای خزان که به شعر گل سرخ و بلبل نیز معروف شده است از شاعر معاصر ایرانی فریدون مشیری
ادامه مطلب
سپرده بود به آوارگی عنانش را
غریبه ای که نمیگفت داستانش را
کلافه بود، به سیگار آخرش پک زد
و بعد خم شد و پر کرد استکانش را
شراب کهنه ی جوشیده در رگش جوشید
و شعله ور شد و سوزاند استخوانش را
-زیاده می نخوری ! شهر پاسبان دارد
-که مرده شو ببرد شهر و پاسبانش را !
(نگاه صاحب میخانه بی تفاوت شد
اگر چه زیر نظر داشت میهمانش را ):
غریبه جای رد تازیانه اش میسوخت
غریبه حال بدی داشت، شانه اش میسوخت
به مرغ گمشده ی پرشکسته ای میماند
که پیش چشمانش آشیانه اش میسوخت
به رود خشک، به سرو خمیده ای میماند
به گنگ بی خبر خواب دیده ای میماند
غرور زخمی را سمت ماه تف میکرد
به گرگ بسته ی دندان کشیده ای می ماند
دوباره دستانش را دراز کرد، نشد
تمامی شب راز و نیاز کرد، نشد
دوباره گمشده اش را از آسمان میخواست
گلایه کرد نشد، اعتراض کرد نشد!
غریبه خاطره ی روشنی به یاد نداشت
میان تقویمش صفحه های شاد نداشت
تمام عمر درین شهر زندگی میکرد
تمام عمر به این شهر اعتماد نداشت...
ستاره ای شد و از دست آسمان افتاد
پرنده ای شد و گم کرد آشیانش را
-دوباره پرکن!
(میخانه چی نگاهش کرد)
ندید اما لبخند ناگهانش را
بلند شد، وسط شعر چهارپایه گذاشت
و حلقه کرد به این بیت ریسمانش را...
صدای راوی در پیچ داستان گم شد
کلافه تر شد ... گم کرد قهرمانش را
-دوباره پر کن !
نوشید...تا سحر نوشید
و نیمه کاره رها کرد داستانش را....
امید جانم ز سفر بازآمد
شکر دهانم ز سفر بازامد
عزیز آن که بی خبر
به ناگهان رود سحر
چو ندارد دیگر دلبندی
به لبش ننشیند لبخندی
چو غنچه ی سپیده دم
شکفته شد لبم ز هم
که شنیدم یارم بازآمد
ز سفر غمخوارم بازآمد
همچنان ، که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان
نگارِ من ، چنان مهِ نو آمد از سفر
همچنان ، که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان
نگارِ من ، چنان مِه نو آمد از سفر
من هم ، پس از آن دوری
بعد از ، غم مهجوری
یک شاخه ی گل ، بُردم به برش
یک شاخه ی گل ، بُردم به برش
دیدم ، که نگارِ من
سرخوش ، ز کنار من
بگذشت و به بر
یارِ دگرش
بگذشت و به بر
یارِ دگرش
وای از آن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود
خموش و یک جهان سخن بود
گل ، که شهره شد به بی وفایی
زِ دیدن چنین جدایی
ز غصّه ی پاره پیرُهَن بود
از آتش فراقت، شرحی شنیده بودم ( طوطی همدانی)
از آتش فراقت، شرحی شنیده بودم
لیکن درون آتش، خود را ندیده بودم
گفتی بیا به سویم تا کام دل بیابی
دانستمی گر اینسان، با سر دویده بودم
هر سو شدم پی دل، کامی نگشت حاصل
مطلوب دل تو بودی، من نارسیده بودم
کی داشتم نصیبی از عشق تو حبیبی
گر در بهشت خرّم عمری خزیده بودم
این شور و شهد گفتار، از لطف توست ای یار
شاید ز قند لعلت، روزی مزیده بودم
ای مونس دل و جان، ای رشک ماه تابان!
گویی به سرّ و پنهان، مهرت خریده بودم
طوطی ز شوق دیدار، نالان شو از دل زار
گویا که بهر این کار، یار آفریده بودم
ادامه مطلب
شعر های حافظ در مورد عشق
مجموعه اشعار زیبا، غزلیات، رباعیات و گلچین دوبیتی های ناب و کوتاه از حافظ شیرازی در مورد عشق و عاشقی و معشوق
ادامه مطلب
اشعار عاشقانه شهریار
گزیده بهترین شعرها و غزلیات کوتاه عاشقانه و غمگین از استاد شهریار در مورد عشق و عاشقی و معشوقه اش ثریا
ادامه مطلب
گزیده شعر و غزل های فروغ فرخزاد
گلچینی از بهترین اشعار، جملات و غزلیات کوتاه و ناب فروغ فرخزاد درباره عشق، زندگی، زن و فصل بهار
ادامه مطلب
.: Weblog Themes By Pichak :.





