***ما ایرانیان از قدیم از گوش فریب زیادی خورده ایم کافی است یک آدم حراف که به اصول سفسطه کمی آگاه باشد در جمعی بنشیند و به زیبایی و رسایی ظاهری سخن بگوید قطعا عده زیادی خریدار سخن او خواهد بود و احتمالا عده ای طرفدار دو آتشه پیدا خواهد کرد
***در جمعی اگر بنشینید از پراکندگی افکار تعجب می کنید به قول بزرگی در اغلب کشورها یک کلاه ملی وجود دارد و اغلب مردان آن کشور از آن کلاه استفاده میکنند ولی در زمستان اگر نگاه کنیم در کشورمان هر کسی یک نوع کلاه گذاشته و تقریبا کلاه ملی و هماهنگ وجود ندارد آن بزرگ میگفت به اندازه و حتی بیش از تنوع کلاه در این کشور توع افکار وجود دارد و گاه به تضاد افکار می رسیم
***قانون راهنمایی و رانندگی قانونی جهانی است که حاصل علم و تجربه بشر است شاید پشت هر کلمه این قانون تجربه اندوهباری از تصادفات منجر به فوت یا نقص عضو باشد ولی عجبا که ما ملت ایران این قانون را در عمل قبول نداریم در حالی که از پایبندی اروپائیان به قانون میتوانیم ساعتها سخنرانی کنیم و یا حتی کتاب بنویسیم
***زمانی بر دیوارها می نوشتند شهر ما خانه ماست چه تعریفهایی از تمیزی شهرهای آنور آب شنیده ایم و احتمالا در آن کشورها برای ریختن ته سیگار یا آشغالی جریمه شده ایم ولی عجبا که به راحتی آشغال را از پنجره ماشین به خیابان پرت می کنیم یا بعد از 13 فروردین اگر به طبیعت نگاه کنیم گویا لشگریان مغول حمله ور شده اند که اینهمه باعث خرابی شده اند تعجبی ندارد که کشاورزان و باغداران از دیدن مردم حتی برای یک روز خوشحال نمیشوند و دل نگران میگردند
***راستی ریشه مشکل کجاست ؟ بنظر حقیر مشکل در آموزش و پرورش و تربیت ما ایرانیان از درون خانواده تا مدرسه و دانشگاه و اداره و کارخانجات و ...است مثلا زمانی که کودک آشغال می ریزد و مادر جمع میکند و بعد که دانش آموز میشود و آشغال می ریزد و خدمتگزار مدرسه جمع میکند و این فرد حداقل 18 سالش شده و شخصیتش شکل گرفته اکنون چگونه میتواند شخصیت تنبل و راحت طلب خود را به آسانی تغییر دهد و شهر را خانه خود بداند
***راستی ژاپنی ها با آن پیشرفت مادی چرا نظافت مدارسشان را به خدمتگزاران و روباتها نمی دهند؟
***معلمان در مدارس دانش آموزان را چون ضبط صوت و طوطییان سخنگو بار می آورند و آن دانش آموزی زرنگ است و نمره بالا می گیرد که هنوز سوال معلم تمام نشده جواب را بی کم و کاست بگوید تفکر در این سیستم آموزشی چه جایگاهی دارد ؟ آیا انتظار داشتن شهروندانی متفکر و خلاق که محصول اینگونه مدرسه ها و معلمان است میتواند صحیح باشد
***در مدارسمان شیوه کار اغلب تدریس یک طرفه توسط معلمان آنهم به روش سخنرانی است کار گروهی و گروههای تحقیق و پژوهش تقریبا جایگاهی در نظام آموزشی ما ندارد حجم کتابها آنقدر زیاد است که اتمام آن در یکسال تحصیلی تقریبا ناممکن است و معلمان چنان سریع درس میدهند که گاهی خود نیز نمی فهمند چه میگویند چه رسد به دانش آموز بدبخت که آنها را درک نمیکند و روی این روال است که همه چیز میخوانددولی هیچ چیزی نمی فهمند و روی تلاش خستگی آور و بی نتیجه از معلم و کتاب و مدرسه متنفر میشوند و عجیب نیست که از قوانین راهنمایی و رانندگی هم بدشان بیاید
***و این رشته سر دراز دارد و نباید باعث ناراحتی خواننده محترم مطلب شد فعلا به درود
.: Weblog Themes By Pichak :.
