امید خزانی*
زندگی در خط الراس ورودی طرح ترافیک تجربه متفاوتی است. افراد با خودروهای مختلف را میتوان دید که سطوح مختلفی از خلاقیت، تکنیک، سرعت عمل، ریسکپذیری و حتی کار تیمی را که گفته میشود ما ایرانی ها خوب بلد نیستیم، برای دورزدن طرحی به کار میگیرند که قرار است آلودگی هوا را که همۀ ما همیشه از آن گلایه داریم کاهش دهد!
غنی باشیم یا فقیر؛ عدم تعلق به این خاک و آیندهاش در وجودمان ریشه دوانده است.
برخی از آنها را که حصار طرح ترافیک و دوربینهای پیشرفته اش را خلاقانه دور می زنند، میشناسم.
همسایه هستند با لبخندها و توجیه های بی ربط و نخنما!
خانمی با چابکی و سرعت تمام وارد کوچه ما که اولین گذرگاه بعد از دوربین های نامبارک طرح ترافیک است؛ می شود تا پلاکش را که با برف شادی پوشانده برای ورود به منطقه امن رونمایی کند . من و پسر خردسالم را که از سرعت او در کوچۀ محل سکونتمان کمی مضطرب شده ایم میبیند؛ گویا برای چند ثانیه شرمندگی رقیقی حس میکند اما چون مَرکَب مراد را از پل گذشته میبیند منتظر گله گذاری ما نمیشود و عبوس و حق به جانب تیک آف میکند!
او را نمی شناسم اما بانوان مشابه او را در محل کار دیدهام که از پاکی و لطافت هوای استانبول و دسترسی آسان به مراکز خرید اش با تراموا داستان ها گفته اند و از فلاکت زندگی در تهران دوداندود آه ها کشیده اند!
در همین خط الرأس استراتژیک طرح ترافیک، لندکروزهای چند میلیاردی دیدهام که مالکانشان قطار میشوند پشت کامیونها تا دوربین شکارشان نکند و با لبخندی پیروزمندانه می گویند " بحث پولش نیست به اینها نباس داد" !اما امثال همین آقایون را دیده ام که برای تردد (روزی یک بار) در اتوبان شیخ زاید دوبی هرماه 450 درهم (1400000 تومان ) کریمانه عوارض می پردازند و نمی گویند که به شیوخ دوبی نباس پول داد!
ما همۀ این کارها را انجام میدهیم و شرمی نداریم از کودکانی که اینها را میبینند و تعلق به این خاک در وجودشان نابود میشود!
کودکان ما قسم حضرت عباس ما را باور کنند که در مهمانی ها از آموزش نوین مدارس اسکاندیناوی ؛ فنلاند و سوید و نروژ تمجید ها می کنیم که بر راستی و صداقت بنا نهاده شده اند ، یا دم خروسی را باور کنند که با پاشیدن برف شادی به پلاک ماشین مان مرزهای خلاقیت را جابجا می کنیم!؟
برای برخی کودکان که والدین شان را صبح ها همراهی می کنند، برف شادی نماد تولد و شادی و جشن نیست بلکه خلاقیتی سیاه است توام با اضطرابی که بر چهره مادر یا پدرش نشسته است که مبادا پلیسی نامیمون در کمین نشسته باشد!
کودکانمان می آموزند برف شادی میتواند برف ناشادی باشد و یا مجوزی برای آلوده کردن بیشتر شهری باشد که والدینش آینده ای برای آن متصور نیستند!
زوج تحصیلکردهای را می شناسم که لحظات نابی از عشق افلاطونی در زیر دوربین های ورودی طرح ترافیک ثبت کرده اند!
بانوی محترمی که کمی هم اضافه وزن دارد هر روز صبح با متانت تمام و حمایت قاطع از شوهر جان اش یکصد قدم عاشقانه پشت پلاک آقا حرکت می کند تا پلاک آقای همسر از چشم زخم دوربین های نامحرم ترافیک مصون بماند!
البته همان آقای همسر که به شدت قدردان قرمه سبزی های ناب همسرجان و مشایعت صبح گاهی پشت پلاک خودروشان هستند در جمع دوستان در سونای استخر محل از سبک زندگی بانوان ترک که صبح با پیاده روی سریع به محل کارشان می رسند تا اندام متناسب شأن را حفظ نمایند؛ روایت های متواتری نقل می کند!
هستند از سلبریتی های گرامی ما که با دیدن عکس های کینو ریوز(Keanu Reeves) در متروی نیویورک و یا فلان نخست وزیر دوچرخه سوار غزل های عاشقانه می سرایند اما خود با آمبولانس از تله آفساید ترافیک و طرحش فرار می کنند!
نمایندۀ مجلسی که داستانهای رمانتیک از سفرش به ژاپن و متروی افسانهایاش بازگو می کند اما خط BRT را ملک طِلق خود و راننده اش می داند و هنوز گذرش به متروی بهارستان نیافتاده است خود و قانونش می لنگد! ایضا تعلقش به این خاک!
باور کنیم اگر ما یک قدم در نابودی شهر ومیهن مان برداریم فرزندانمان دهها قدم برخواهند داشت و خیلی زود تعلق به شهر و وطن را در گرو ناکجاآباد ها خواهند نهاد.
*مدرس دانشگاه
.: Weblog Themes By Pichak :.